مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرکشی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی
ای پرنده ی مهاجر
ای پر از شهوت رفتن
فاصله قد یه دنیاست
بین دنیای (تو) با (من)
تو رفیق شاپرک ها
من تو فکر گله مونم
تو پی عطر گل سرخ
من حریص بوی نونم
دنیای تو بی نهایت
همه جاش مهمونی نور
دنیای من یه کف دست
روی سقف سرد یک گور
من دارم تو آدمکها می میرم
تو برام از پریا قصه میگی
من توی پیله وحشت میپوسم
برام از خنده چرا قصه میگی
ادامه این شعر زیبا را در ادامه مطلب بخوانید
شنیده ام زمانی که فرشته ای می گرید...
در گوشه ای از این دنیای بزرگ قلب پاکی شکسته است..
و اشکهای فرشته چکه چکه بر زمین می نشیند تا همه بدانند ،
امروز قلب پاکی شکسته است.........
متن یکی از ترانه های نانسی عجرم
احساس جدید
بقلبک بیزید
بتحسو کل ما بتطلع فی
انک عطول
فی مشغول
کتیر بتشتقلی و بتموت علی
أنا ما بدی تقلی کلام
یدوب قلبی حنین و غرام
بیکفینی تقلی بحبک
هیدی الکلمه بتقتلنی
حدی بیکون
قلبک مجنون
حتی نظرات عیونک مجنونه
بیعز علیک
ترف بعینیک
و تمرق شی لحظه ما تشوف عیونی
اگه کسی ترجمه اش را داره تو قسمت نظرات بذاره
مترسک همیشه میترسید امّا نمیترساند.
مترسک همیشه چوبی بود. مترسک همیشه تنها بود.
مترسک همیشه یک لنگه پا در وسط گندمها ایستاده بود.
مترسک کلاه حصیریاش را دوست میداشت و پرندگانی که بر روی شانههایش آشیانه میکردند.
مترسک همیشه دستانش رو به آسمان بلند بود و دعا میکرد که ای کاش انسان باشد.
مترسک همیشه میترسید، اما نمیترساند.
مترسک همیشه دوست داشت انسان باشد.
اما مترسک همیشه برای انسانها یک مترسک بود.