اهمیت جنگل
یکی از شاگردان ملانصرالدین پرسید : تمام استادان می گویند که گنج روح ، چیزی است که باید در تنهائی کشف شود. پس برای چه ما با همیم ؟
ملانصرالدین پاسخ داد : با همیم چون جنگل همیشه نیرومندتر از درختی تنهاست .جنگل رطوبت هوا را تأمین می کند ، در مقابل توفان مقاوم تر است و به باروری خاک کمک می کند.
شاگرد گفت : اما چیزی که یک درخت را مقاوم می کند ریشه است . و ریشه ی یک درخت نمی تواند به ریشه درخت دیگری کمک کند .
ملانصرالدین در جواب گفت : جنگل همین است . هر درخت با درخت دیگر متفاوت است ، هر درخت ریشه ای مستقل دارد . راه آنانی که می خواهند به خدا برسند همین است : اتحاد برای یک هدف و همزمان آزاد گذاشتن هر یک اعضای گروه تا به شیوه ی خود تکامل یابد .
مشکل گناه است
یک از راهبان صومعه ی اسکتا به پدر روحانی ماتئوس گفت :زبانم برایم دردسر آفرین است. نمی توانم در میان مردم جلو زبانم را بگیرم و همیشه کارهای غلط شان را محکوم می کنم .
کشیش پیر به برادر روحانی گفت :اگر نمی توانی زبانت را مهار کنی ، درس را رها کن و به صحرا برگرد. اما خودت را فریب نده ؛ انتخاب تنهائی برای گریز از یک مشکل ، همیشه دلیلِ ضعف است . برادر روحانی گفت : چه کار کنم ؟
کشیش ادامه داد : اجازه بده چند خطا از تو سر بزند ، این گونه از احساس کُشنده ی برتری نسبت به دیگران رها می شوی . و هر چه را که دیگران هم می توانند درست انجام دهند تو نیز درست انجام بده .
داستان : معنای تاج ها
وقتی موسی (ع) به آسمان رفت تا بخشی از کتاب مقدس را بنویسد ، قادر متعال از او خواست بالای برخی حروف تورات ، تاجهایی نقش کند. موسی (ع) پرسید : خالق هستی این تاجها به خاطر چیست؟ خداوند پاسخ داد : زیرا صد نسل دیگر ، مردی به نام اکیوا ، معنای حقیقی این نقش ا را فاش خواهد کرد .موسی گفت : تفسیر این مرد را نشانم بده . خداوند موسی (ع) را به آینده برد و او را در کلاس درس اکیوای روحانی گذاشت. شاگردی پرسید : استاد ، این تاج ها برای چه بالای بعضی از حروف نقش شده اند ؟ اکیوا گفت : نمی دانم . فکر می کنم موسی هم نمی دانست . اما او از بزرگترین پیامبران بود و این کار را کرد که نشان دهد با وجود آن که نمی توانیم تمامی دستورات خداوند را بفهمیم ، باید آن چه را که می خواهد انجام بدهیم . و موسی از پروردگار عذر خواست .
عشق و شادی
مومنی نزد موشه دکوبرین روحانی رفت و گفت :
- روزگارم را چگونه بگذرانم تا خداوند از اعمال من راضی باشد ؟
روحانی پاسخ داد : تنها یک راه وجود دارد : زندگی با عشق .
چند دقیقه بعد شخص دیگری نزد او رفت و همین سوال را پرسید .
- تنها یک راه وجود دارد : زندگی با شادی .
شخص اول تعجب کرد :
- اما به من توصیه دیگری کردید استاد !
روحانی گفت : نه دقیقا همین توصیه را کردم .
خدا کجاست
یکی از دوستان ملانصرالدین به کنایه از او پرسید: اگر بگوئی خدا کجاست یک سکه به تو می دهم .
ملانصرالدین پاسخ داد : اگر بگوئی خدا کجا نیست ، دو سکه به تو می دهم .