باور نکن تنهاییت را ....
من در تو پنهانم تو در من
ما در عبور از کوچه عشق بر دوش هم سر می گذاریم....
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت را ....
هر جای این دنیا که باشی من با توأم تنهای تنها
من با توأم هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز با هم در این عالم نباشیم....................
از تهی سرشار
جویبار لحظه ها جاریست
***
چون سبوی تشنه کاندر خواب بیند آب ، واندر آب بیند سنگ
دوستان و دشمنان را می شناسم من
زندگی را دوست می دارم؛
مرگ را دشمن.
وای، اما_با که باید گفت این؟_من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن
***
جویبار لحظه ها جاری
مهدی اخوان ثالث
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشنید که موجی
رود گوشهای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل میسراید
که خود در میان غزلها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ زیبا
کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد.
متن کامل این شعر را در ادامه مطلب بخوانید
ابرای پائیزی دلگیر من
جوونتره چهرة پیر من
چشمای من بی خبرای ساده
منتظرای دل به جاده داده
مردمکاتون به کجا زل زدن
باز واژه هاتون به کجا پل زدن
کاش بدونید که دارم هنوزم
از اشتباه قبلی تون می سوزم
با این که هیچ کس نیومد پیش من
شب زده ها چشمای درویش من
تنها نبودم حتی یه دقیقه
با تنهایی که بهترین رفیقه
ما چون دو دریچه روبه روی هم
آگاه ز هر بگو مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت اما آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خستهاست
زیرا یکی از دریچهها بستهاست
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هرچه کرد او کرد